جدول جو
جدول جو

معنی بناگوش کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بناگوش کردن(نِ)
آنست که چون طفل متولد شود، ماماچه که آن را بتازی قابله گویند، انگشت در دهان طفل کرده و کامش برمیدارد. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). سق یا کام کودک برداشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). بردن ماماچه انگشت را در دهان کودک نوزاد و کام او را برداشتن. (ناظم الاطباء) :
مادر ملک ز پستان شرف شیر دهد
هر کرا دایۀ لطف تو بناگوش کند.
سیف اسفرنگی (از انجمن آرا).
لغت نامه دهخدا
بناگوش کردن
بردن قابله انگشت خود را در دهن کودک نوزاد و کام او را برداشتن، انقیاد کردن اطاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ / صِ قَ کَ دَ)
ناگوار ساختن. تباه کردن:
بکوشد ز بهر درم پنج و شش
که ناخوش کند بر دلش روز خوش.
فردوسی.
مگر سیستان را پر آتش کنیم
بر ایشان شب و روز ناخوش کنیم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تباه کردن ناگوارساختن: بکوشد زبهر درم پنج و شش که ناخوش کند بر دلش روز خوش. (شا) مقابل خوش کردن
فرهنگ لغت هوشیار